سيره پيامبر رحمت در مواجهه با حرمتشكنان و مرتدّان (2)
سيره پيامبر رحمت در مواجهه با حرمتشكنان و مرتدّان (2)
سرنوشت حرمتشكنان
قابل توجه است كه پيامبر صلىاللهعليهوآله در حالى كه بر اجراى حكم الهى درباره مرتدّى همچون عبدالله بن سعد پافشارى مىكنند، اما اين نكته اخلاقى را نيز رعايت مىكنند كه پيامبر صلىاللهعليهوآله با اشاره كسى را نمىكشد يا شايسته نيست اينگونه بكشد.
عبدالله بن خطل، كه به دليل ارتداد و كشتن مسلمانى بىگناه، توسط پيامبر صلىاللهعليهوآله خونش مباح گرديده بود، در حالى كه خود را به پرده كعبه آويخته بود، به وسيله ابوبرزه اسلمى و سعيد بن حريث كشته شد.(39)
مقيس بن حبابه نيز در همان روز فتح مكه، در حال ارتداد به دست نميلة بن عبداللّه كشته شد. او علاوه بر ارتداد، مسلمانى را هم كشته بود.(40)
دو كنيز عبدالله بن خطل، كه با آوازخوانى، پيامبر صلىاللهعليهوآله را هجو مىكردند و به دستور پيامبر خونشان مباح شده بود، يكى از آنها كشته شد و ديگرى فرار كرد و بعدها از پيامبر صلىاللهعليهوآله امان خواست و حضرت او را امان دادند.(41)
حويرث بن نقيذ، كه از استهزاكنندگان پيامبر صلىاللهعليهوآله و دشنامدهنده به آن حضرت بود و علاوه بر آن، به دختران پيامبر صلىاللهعليهوآله در هجرت از مكه به مدينه حمله كرده بود، توسط پيامبر صلىاللهعليهوآله خونش مباح گرديد، و به دست على عليهالسلام كشته شد.(42)
ساره كه علاوه بر دشنام به پيامبر صلىاللهعليهوآله ، براى مشركان مكّه جاسوسى نموده و در فتح مكه مهدورالدّم شده بود، به روايت مقريزى، در همان روز كشته شد؛ اما به روايت ابن اسحاق، رسول خدا صلىاللهعليهوآله به او امان دادند تا بعدها زيردست و پاى اسبى كشته شد.(43)
هند دختر عتبه، يكى از چهار زنى كه روز فتح مكه دستور كشتن آنها داده شد، با تمام گستاخىها و هرزگىهايى كه انجام داده بود، در فتح مكه، در ميان زنان قريش، ناشناس نزد رسول خدا صلىاللهعليهوآله آمد و درخواست عفو و گذشت نمود. پيامبر صلىاللهعليهوآله از وى درگذشتند و اسلام و بيعت او را پذيرفتند.(44)
هبّار بن اسود، كه به زينب، دختر پيامبر صلىاللهعليهوآله ، حمله كرده و باعث سقط جنين او شد و آن حضرت دستور داده بودند هر كجا او را يافتند، بكشند، فرار كرد و پنهان گرديد و پس از فتح مكه و در بازگشت رسول خدا صلىاللهعليهوآله از «جعرانه» ناگهان بر ايشان درآمد و بر پيامبر سلام داد و شهادتين بر زبان جارى ساخت و گفت: اى پيامبر خدا، من از تو گريختم و خواستم به كشور عجمان روم، اما بزرگوارى و بخشندگى تو را به ياد آوردم و به گذشت تو از كسانى كه با تو نادانى كردهاند، اميدوار شدم. اى پيامبر خدا، ما مردمانى مشرك بوديم و خدا ما را به وسيله تو به راه آورد و ما را نجات بخشيد. اكنون از نادانى من درگذر و از بدىهاى من چشم بپوش كه من به گناه خود اعتراف دارم و به بدكارى خويش اقرار مىكنم. رسول خدا صلىاللهعليهوآله در پاسخ وى گفتند: تو را بخشيدم. خدا دربارهات نيكى نمود و تو را به اسلام هدايت كرد و اسلام، گذشته را از ميان مىبرد.(45)
در اينجا، بايد توجه داشت كه ميان برخورد تسامحى در مسائل اصولى با حرمتشكنان و برخورد كريمانه همراه با عفو و گذشت پس از اظهار ندامت خاطى، فرق است.
علاوه بر افرادى كه در فتح مكه به دستور پيامبر صلىاللهعليهوآله مورد تعقيب قرار گرفتند و برخى كشته شدند و برخى ديگر امان يافتند، كعب بن اشرف و عصماء بنت مروان نيز به فرمان رسول خدا صلىاللهعليهوآله به قتل رسيدند. همانگونه كه گفته شد، عصماء در مجالس اوس و خزرج با سرودن اشعار پيامبر صلىاللهعليهوآله را دشنام مىداد و مردم را عليه ايشان تحريك مىكرد. در ميان قبيله «بنى خطمه» تنها يك نفر به نام عمير بن عدى مسلمان بود. عمير با شنيدن دشنام پيامبر صلىاللهعليهوآله توسط آن زن، او را كشت و خبر كشتن را به پيامبر صلىاللهعليهوآله رساند. رسول خدا صلىاللهعليهوآله كار او را يارى خدا و رسولش ناميدند.(46) برخى گفتهاند: عمير نابينا بود و پيامبر صلىاللهعليهوآله پس از اين واقعه، او را «عمير بصير» ناميدند.(47)
ابن سعد مىنويسد كه در روز كشته شدن دختر مروان، مردانى از «بنى خطمه» به دين اسلام درآمدند.(48)
كعب بن اشرف، شاعر يهودى، نيز كه با سرودن اشعار عشقى و جنسى درباره زنان مسلمانان موجب آزردگى خاطر آنان گرديده بود و علاوه بر آن، مشركان مكّه را پس از جنگ بدر، عليه مسلمانان تحريك مىكرد، به دستور پيامبر صلىاللهعليهوآله كشته شد. پيامبر صلىاللهعليهوآله با شنيدن تحريكات و سرودههاى كعب فرمودند: چه كسى شرّ او را از مسلمانان باز مىدارد؟ محمد بن مسلمه اعلام آمادگى كرد و با تلاش فراوانى كه كرد، در نهايت او را كشت. وقتى خبر كشته شدن آن شاعر يهودى به پيامبر صلىاللهعليهوآله رسيد، فرمودند: الحمدللّه رب العالمين كه حق تعالى شرّ دشمن خود را از ما كفايت كرد.(49)
محققان سيره ابن هشام به نقل از سهيلى نوشتهاند: به سبب دستور پيامبر صلىاللهعليهوآله در كشتن كعب بن اشرف است كه در فقه، وجوب قتل كسى كه پيامبر صلىاللهعليهوآله را سبّ كند، پيشبينى شده است.(50)
لازم به ذكر است كه حكم اوّليه در مورد چنين حرمتشكنانى اين است كه كشته شوند و اگر برخى از آنان مورد عفو قرار گرفته و امان يافتهاند، يا به سبب مصالح اسلامى بوده و يا برخورد كريمانه نبوى و رحمت الهى شامل آنان گرديده است.
پيامدهاى حرمتشكنى و هشدار قرآن
قرآن كريم در آيات ديگر نيز به مسلمانان هشدار مىدهد كه دشمنان اسلام به صورت پنهانى به دنبال كشاندن آنان به ارتداد هستند. اينان از ضعف ايمان و دنياطلبى برخى مسلمانان سوء استفاده كرده، درصدد بودند كه آنها را به بازگشت از دين وادار كنند.(52)
استهزا و به ريشخند گرفتن نيز شيوه هميشگى مخالفان انبيا عليهمالسلام بوده است؛ قرآن كريم مىفرمايد: «ما يأتيهم من رسولٍ الاّ كانوا به يستهزءون.» (حجر: 11) پيامد اين كار آن بود كه موجب مقابله به مثل مىگرديد و درگيرىهاى مذهبى را در جامعه دامن مىزد. و شايد به همين دليل قرآن كريم از اينكه مسلمانان به خدايان غيرمسلمانان دشنام دهند، نهى كرده است.(53)
لازم به ذكر است كه قرآن ارتداد و استهزاى دشمنان اسلام را آگاهانه معرفى كرده، مىفرمايد: «واِذا عَلِمَ من آياتِنا شيئا اتّخذها هُزُوا.» (جاثيه: 9) به همينروى، راغب اصفهانى در ذيل آيه مزبور، مىنويسد: آنچه دلالت بر خُبث باطنى مستهزئان دارد اين است كه برخى با علم و آگاهى اين كار را انجام مىدهند.(54) درباره مرتدّان نيز مىفرمايد: پس از اينكه حجّت بر آنان تمام شد و حق و هدايت را شناختند، باز هم از دين برگشتند.(55)
از ديگر پيامدهاى منفى ارتداد از دين و استهزاى آن، از يك سو، از بين رفتن وحدت دينى در جامعه و دچار شدن آن به هرج و مرج دينى است و از سوى ديگر، جنگ روانى و پراكندگى فكرى و عقيدتى در جامعه به وجود مىآيد كه ديگر قابل جبران نخواهد بود. شايد فلسفه اينكه آموزههاى دينى ما مىگويد: يك مسلمان بايد دين خود را با تحقيق و از روى برهان و استدلال انتخاب كند، به طورى كه پس از گزينش، هيچ عاملى نتواند او را دچار ترديد و دودلى نمايد، همين است كه سوء استفادهكنندگان نتوانند باورهاى او را تضعيف نمايند و به سادگى او را از دين خارج كنند.
انگيزههاى ارتداد از ديدگاه قرآن(56)
كسانى كه پس از گرايش به اسلام، دوباره از آن بازمىگشتند، انگيزههاى گوناگونى داشتند و دشمن نيز از راههاى گوناگون، براى كشاندن آنان به ارتداد بهره مىجست. انگيزههاى مرتدان را از ديدگاه قرآن مىتوان در موارد ذيل خلاصه نمود:
1. ترس از فشار و غلبه دشمنان: از شيوههاى كفّار براى بازگرداندن پيروان حق از مسير خود، شكنجه و آزار و تهديد است. قرآن در اينباره به مسلمانان هشدار مىدهد كه «كافران پيوسته با شما مسلمانان كارزار كنند تا آنكه اگر بتوانند شما را از دين خود برگردانند.» (بقره: 217) و در جاى ديگر مىفرمايد: «برخى چون رنج و آزارى از دشمنـان دين در راه خدا ببينند، عذاب خلق را با عذاب خدا برابر مىشمرند.» (عنكبوت: 10)؛ يعنى ترس از آزار و شكنجه در راه خدا، آنان را از ايمان به كفر مىكشاند. بهترين نمونه ترس از دشمن كه در تاريخ اسلام، موجب شد عدهاى از مسلمانان به فكر بازگشت از دين بيفتند، شايعه شهادت پيامبراكرم صلىاللهعليهوآله در جنگ اُحد است كه قرآن شديدا اينگونه افراد را سرزنش مىكند.(57)
2. دنياطلبى: از ديگر انگيزههايى كه باعث بازگشت از دين مىشود «دنياخواهى» است. از مصاديق بارز افراد دنياخواه، عبدالله بن سعد بن ابى سرح است كه قرآن از او اينگونه ياد مىكند: «ولكِن من شرَحَ بالكُفر صدرا...» (نحل: 106) و انگيزه كفر و ارتداد او را در آيه بعد، «دنياطلبى» و ترجيح دنيا بر آخرت مىداند.(58) ارتداد مدعيان دروغين نبوّت همچون اسود عنسى، مسيلمه كذّاب و طليحه بن خويلد نيز به همين انگيزه بوده است.(59)
3. توطئه و خيانت: يكى از شيوههاى مبارزه با اسلام و كشاندن مسلمانان به ارتداد و ايجاد ترديد در ايمان و عقيده آنان، اين بود كه برخى ابتدا تظاهر به اسلام مىكردند و سپس با آن مخالفت ورزيده، منكر مىشدند. از اصلىترين صحنهگردانان اين جريان يهوديان بودند. قرآن مىفرمايد: «بسيارى از اهل كتاب آرزو دارند كه شما را از ايمان، به كفر برگردانند، به سبب رشك و حسدى كه بر ايمان شما مىبرند، پس از آنكه حق بر آنها آشكار گرديد. (بقره: 109) همانگونه كه در بحث پيامدهاى حرمتشكنى در جامعه گفته شد، عدهاى از دانشمندان يهود با يكديگر تبانى كرده بودند كه صبحگاهان به خدمت پيامبر صلىاللهعليهوآله برسند و به ظاهر ايمان بياورند و در آخر روز، از اسلام بازگردند و چنين وانمود كنند كه ما صفات محمد صلىاللهعليهوآله را از نزديك مشاهده كرديم؛ با آنچه در تورات ديدهايم منطبق نبوده است، تا از اين راه مردمان را نسبت به دين اسلام بدبين كنند.(60)
4. دوستى با كفّار: برخى با اينكه راه هدايت را از ضلالت تشخيص مىدهند، اما به دليل ارتباط دوستانهاى كه با كفّار دارند، از دين بازمىگردند. قرآن از منافقانى كه آگاهانه و تنها به سبب دوستى با كفّار و مخالفان پيامبر صلىاللهعليهوآله دچار ارتداد شدهاند، به بدى ياد كرده است.(61)
5. دشمنى با پيامبر صلىاللهعليهوآله : از ديگر انگيزههاى بازگشت از دين، دشمنى با پيامبر صلىاللهعليهوآله و متقابلاً دوستى با كفّار است. قرآن كريم كسانى را كه به اين انگيزه، به مخالفت با رسول خدا صلىاللهعليهوآله برخاسته، راهى غير از طريق اهل ايمان پيش مىگيرند، وعده جهنّم و جايگاه بدى داده است. مرحوم شيخ طوسى در تفسير ارزشمند تبيان مىنويسد: اين آيه (نساء: 115) درباره ابوطعمه بن ابيرق است كه به سبب دشمنى با پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآله و دوستى با كفّار، راه ارتداد در پيش گرفت و مدينه را به سوى مشركان مكه رها كرد.(62)
برخى از منافقان پس از استفاده از امكانات مسلمانان، با پيامبر صلىاللهعليهوآله دشمنى ورزيدند و راه ارتداد در پيش گرفتند. روزى پيامبر صلىاللهعليهوآله در سخنرانى خود در تبوك، از مخالفان به بدى ياد كردند. جلاس بن سويد گفت: اگر سخن پيامبر راست باشد، ما از خر پستتر باشيم. عامر بن قيس صداى او را شنيد و گفت: سخن پيامبر درست است و شما از خر پستتريد. وقتى پيامبر به مدينه آمدند، عامر ماجرا را براى آن حضرت گزارش داد. رسول خدا صلىاللهعليهوآله جلاس را خواستند و او آن مطالب را انكار كرد و با دروغ، سوگند ياد كرد. عامر هم پس از سوگند گفت: «خدايا، با نزول آيهاى مرا تأييد كن.» پيامبر و مؤمنان آمين گفتند. آيه 74 سوره توبه نازل گرديد. جلاس پس از رسوايى توبه كرد و پيامبر صلىاللهعليهوآله توبه او را پذيرفتند.(63)
لازم به ذكر است كه خداوند در آيه يادشده، صرف بدگويى منافقان از پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآله را «كفر» ناميده و با تعبير «و لقد قالوا كلمة الكفر» از آن ياد كرده است.
رفتار رسول خدا صلىاللهعليهوآله با منافقانى كه آنان را مىشناختند و در ارتداد آنان ترديد نداشتند، همراه با اغماض و تسامح و مدارا بود؛ زيرا در عمل، در ميان مسلمانان همان شهادت لسانى ملاك اسلام به شمار مىآمد.(64) قرآن كريم گروهى از منافقان را، كه با يكديگر تبانى كرده بودند تا پيامبر صلىاللهعليهوآله را در راه بازگشت از تبوك به قتل برسانند، ولى پيامبر صلىاللهعليهوآله توسط جبرئيل از جريان آگاهى يافتند و آنان را از مسير خويش دور ساختند،(65) مرتد محسوب داشته، از آنان با عباراتى مانند «قد كَفرتُم بعد ايمانكُم» (توبه: 66) «لقد قالوُا كلمةَ الكُفر» و «كفروا بعدَ اسلامِهِم» (توبه: 74) ياد كرده است.
پيامبر صلىاللهعليهوآله از حذيفه اليمان پرسيدند: آيا آنان را شناختى؟ گفت: هيچ يك را نشناختم آن حضرت نام يكايك آنان را بردند. حذيفه گفت: چرا دستور نمىدهيد تا آنان را بكشند؟ پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمودند: دوست ندارم عرب بگويد: محمد صلىاللهعليهوآله وقتى توسط يارانش به پيروزى رسيد، به كشتن آنان پرداخت.(66) علّامه طباطبايى ذيل آيه يادشده مىنويسند: عفو و بخشش اينان مصلحتى بوده است، نه اينكه آنان توبه كرده باشند.(67)
پاسخ به يك سؤال
در پاسخ بايد گفت: اولاً: در نظر گرفتن مجازات سخت براى حرمتشكنان و مرتدان و استهزاكنندگان مقدّسات منحصر به دين اسلام نيست، بلكه همه اديان آسمانى و غيرآسمانى در مقابل مخدوش شدن اصول و شكسته شدن حرمتها موضع داشتهاند.(68)
ثانيا، دين اسلام دقيقا به همين دليل كه دين محبت است، دشنامگوى پيامبر و استهزاكننده ارزشها را محكوم به مجازات مىداند. محبت و تقدّس ملازم يكديگرند. ستون خيمه دين مقدّسات است. انسان خداوند را سرچشمه همه مقدّسات مىداند. اينكه پيامبر، قرآن، انبياء عليهمالسلام و ائمه عليهمالسلام براى مؤمنان و مسلمانان و پيروان اديان الهى مقدّسند، از آنروست كه به سرچشمه قدس، كه خداوند قدّوس است، مرتبطند. مگر مىشود ديانتى از سويى، در اوج محبت و صفا و رأفت باشد و از سوى ديگر، نسبت به آنان كه حريم تقدّس و محبت را مىشكنند سختگيرى نكند؟ آن محبتها و نيز سختگيرىها، همه با توجه به كمال انسان معنا پيدا مىكنند.(69)
پي نوشت ها :
38ـ ابن هشام، همان، ج 4، ص 51 ـ 52 / ابن اثير، همان، ج 3، ص 155 / ابن حجر عسقلانى، همان، ج 4، ص 94 ـ 95 / واقدى، همان، ج 2، ص 855
39ـ ابن هشام، همان / واقدى، همان، ج 2، ص 875
40ـ يعقوبى، همان، ج 1، ص 267 / واقدى، همان
41ـ امينالاسلام طبرسى، همان، ج 1، ص 223 ـ 224
42ـ ابن هشام، همان، ج 4، ص 53 / واقدى، همان / ابن سعد، همان، ج 2، ص 103
43ـ و44و45ـ محمدابراهيم آيتى، همان، ص 563 ـ 564
46ـ واقدى، همان، ج 1، ص 172 ـ 174 / امينالاسلام طبرسى، همان، ج 1، ص 185
47ـ آيتى، همان، ص 295
48ـ ابن سعد، همان، ج 2، ص 20ـ21
49ـ رفيعالدّين اسحاق بن محمد همدانى، سيرت رسولاللّه صلىاللهعليهوآله با تصحيح اصغر مهدوى، چاپ دوم، تهران، انتشارات خوارزمى، ج 2، ص 638 ـ 642
50ـ ابن هشام، همان، ج 3، ص 58
51ـ محمد ابن احمدالانصارى القرطبى، الجامع لأحكام القرآن، بيروت، دارالفكر، 1419 ق، ج 2، ص 85
52ـ در اين باره، ر. ك: بقره: 109ـ 217 / آل عمران: 100 و 149 / نساء: 137 و 138
53ـ انعام: 108
54ـ راغب اصفهانى، همان، ص 540
55ـ آل عمران: 86 / محمد: 25
56ـ اين قسمت از مقاله بىنام «آزادى بيان (ارتداد)»، مجله حوزه، ش 42 ـ سال 69، ص 49 ـ 63 استفاده شده است.
57ـ آل عمران: 144
58ـ عبد على بن جمعة العروسى الحويزى، تفسير نورالثقلين، با تصحيح سيّد هاشم رسولى محلّاتى، قم، مطبعة الحكمة، بىتا، ج 3، ص 90
59ـ نگارنده، واقعه ردّه يا شورش نومسلمانان پس از رحلت رسول خدا صلىاللهعليهوآله ، فصل «مدعيان دروغين پيامبرى»، (پاياننامه كارشناسى ارشد، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى (ره)، بهار 1379
60ـ محمدبن احمد قرطبى، همان
61ـ محمد صلىاللهعليهوآله : 25ـ26
62ـ محمدبن حسن الطوسى، التبيان فى تفسير القرآن، تحقيق احمد حبيب قصير العاملى، بيروت، داراحياء التراث العربى، د. ت، ج 3، ص 328
63ـ فضل بن الحسن الطبرسى، مجمع البيان فى تفسير القرآن، چاپ دوم، تهران، ناصرخسرو، بىتا، ج 5، ص 78 ـ 79
64ـ عبدالحسين زرينكوب، كارنامه اسلام، چاپ چهارم، تهران، اميركبير، 1369، ص 24
65ـ سيد محمدحسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، بيروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، 1417 ق، ج 9، ص 353
66و67ـ سيد محمدحسين طباطبايى، همان / ص 34
68ـ عطاءاللّه مهاجرانى، نقد توطئه آيات شيطانى، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ هفدهم، 1378، ص 132 ـ 135
69ـ همان، ص 142 ـ 144
منبع:فصلنامه معرفت شماره 52
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}